پول
کلیشهها: «پول خوشبختی نمیآورد، ولی بیپولی بهطور حتم بدبختی
میآورد.» و «بالاخره هر کسی بهگونهی از پس بیپولی برمیآید، ولی برعکس
هر کسی از پس پولداری برنمیآید؛ بعضیها وقتی پولدار شدند در واقع آنگاه
خالی از همهچیز میشوند، و یا با پولِ زیاد خودشان را نابود میکنند.» یک
مثالِ مورد دوم را چند وقت پیش وقتی از بالای پُلسوخته میگذشتم متوجه
شدم. واقعن این پول چه است که امروزه همهی بخشهای زندگی فردی و جمعی
انسانها را تحت تأثیر قرار داده است؟ به این پرسشها، دو آدم
با رویکرد جامعهشناختی فکر کرده است؛ جورج زیمل و آنتونی گیدنز.
زیمل در کتابِ «فلسفه پول» در تلاشِ آشکار کردن نقش هستیشناختی پول در جامعه است. از نظر او پول همهی زندگی اجتماعی را شئ واره میکند؛ اقتصاد، سیاست، فرهنگ، و در مجموع ارزشهای کیفی را به کمیتهای کاربردی تبدیل میکند. سادهتر بگویم: پول خدای عصرِ جدید است. این خدای عصر جدید از نظر گیدنز، بهعنوان نشانهی نمادین کارکرد ازجاکندگی را انجام میدهد، مثلن بعضیها را حتمن دیدهاید که وقتی چند روپیه پیدا کردند چطور از زمین کنده میشوند، و یا معتادانِ پولسوخته را حتمن دیدهاید که وقتی با پول مواد میخرند و دود میکنند، چطور بهخیال خودشان از زمین کنده شده و هوایی میشوند(مثال ازجاکندگی خیلی مسخره بود؟! ببخشید همینقدر یاد داشتم). گیدنز ازجاکندگی را «کندهشدن روابط اجتماعی از محیطهای محلی همکنش و تجدید ساختار این محیطها در راستای پهنههای نامحدود زمانی-مکانی» تعریف میکند. او ازجاکندگی را عاملی برای گذار به دوران مدرنیتهی متأخر یا همین عصر جدید میداند؛ یعنی خدای اعداد یا نشانههای نمادین که جامعه را با سرعتِ بسیار زیاد بهسوی مدرنیّت حول میدهد. این ازجاکندگی با دو عامل مشخص میشود: اول؛ خلق نشانههای نمادین، دوم؛ مکانیسم استقرار نظامهای تخصصی. پول همان نشانهی نمادین در ارتباطات و تعیین مناسبات اجتماعی است، یعنی همان خدای نظمدهندهی مناسبات، رفتارها، ارزشها و همهچیز. پس تا اینجا یک نتیجه مسخره میگیریم؛ آدمهای بیپول در واقع بیخدا هم هستند، و این هم واقعیت است که آدمهای بیخدا منفورِ اکثر افراد جامعه(حتا خودشان) بوده و هستند. و بالاخره مارکس ختم کلام را فرموده: «پول فاحشهی جهانی است.» در آغوش/جیب هر کسی میخوابد، ولی به هیچ کسی وفادار نیست.
زیمل در کتابِ «فلسفه پول» در تلاشِ آشکار کردن نقش هستیشناختی پول در جامعه است. از نظر او پول همهی زندگی اجتماعی را شئ واره میکند؛ اقتصاد، سیاست، فرهنگ، و در مجموع ارزشهای کیفی را به کمیتهای کاربردی تبدیل میکند. سادهتر بگویم: پول خدای عصرِ جدید است. این خدای عصر جدید از نظر گیدنز، بهعنوان نشانهی نمادین کارکرد ازجاکندگی را انجام میدهد، مثلن بعضیها را حتمن دیدهاید که وقتی چند روپیه پیدا کردند چطور از زمین کنده میشوند، و یا معتادانِ پولسوخته را حتمن دیدهاید که وقتی با پول مواد میخرند و دود میکنند، چطور بهخیال خودشان از زمین کنده شده و هوایی میشوند(مثال ازجاکندگی خیلی مسخره بود؟! ببخشید همینقدر یاد داشتم). گیدنز ازجاکندگی را «کندهشدن روابط اجتماعی از محیطهای محلی همکنش و تجدید ساختار این محیطها در راستای پهنههای نامحدود زمانی-مکانی» تعریف میکند. او ازجاکندگی را عاملی برای گذار به دوران مدرنیتهی متأخر یا همین عصر جدید میداند؛ یعنی خدای اعداد یا نشانههای نمادین که جامعه را با سرعتِ بسیار زیاد بهسوی مدرنیّت حول میدهد. این ازجاکندگی با دو عامل مشخص میشود: اول؛ خلق نشانههای نمادین، دوم؛ مکانیسم استقرار نظامهای تخصصی. پول همان نشانهی نمادین در ارتباطات و تعیین مناسبات اجتماعی است، یعنی همان خدای نظمدهندهی مناسبات، رفتارها، ارزشها و همهچیز. پس تا اینجا یک نتیجه مسخره میگیریم؛ آدمهای بیپول در واقع بیخدا هم هستند، و این هم واقعیت است که آدمهای بیخدا منفورِ اکثر افراد جامعه(حتا خودشان) بوده و هستند. و بالاخره مارکس ختم کلام را فرموده: «پول فاحشهی جهانی است.» در آغوش/جیب هر کسی میخوابد، ولی به هیچ کسی وفادار نیست.
نظرات
ارسال یک نظر