علیه فراموشی!
علیه فراموشی؛ عنوانِ کتابی است از «منیره برادران» که به بررسی تجربه کمیسیونهای حقیقتیاب درباره جنایتهای جنگی در کشورهای همچون؛ اکوادور، آرژانتین، شیلی، اوگاندا، رواندا و... اتفاق افتاد، پرداخته است. افغانستان از بابت تجربه جنایتهای جنگی همچون کشتار دستهجمعی، زنده پوست کندن افراد ملکی در جریان جنگ، ناپدیدشدن افراد بیشمار بهطور دستهجمعی و بعد بیرونشدن لیست ناپدیدنشدگان که بیهیچ محاکمهی در «پلیگون»های این سرزمین گور دستهجمعی شدند، محاکمههای صحرایی، آتشزدن و سنگسار نمودن، حملات انتحاری و انفجارهای که صدها انسان افغانی را در لحظهی تکه تکه کردند و حتا بعضی گم شدند و هیچ نشانهی از آنها برجای نماندهاست، تاریخ طولانی مملو از فاجعه و فراموشی دارد. مسیر تاریخ معاصر افغانستان همیشه از دو گذرگاه گذشته است: فاجعه و فراموشی. اگر بخواهیم نام کسی یا کسانی را در خلق فاجعه و همسویی با جنایتکاران به یاد بیاوریم، بیشمار کسان بودهاند که میبایستی لیست شوند، ولی آنهای از این دسته که تاکنون نفس میکشند هر کدام قهرمانها و شخصیتهای الگو در جامعهی که بهشدت فراموشکار است، هستند. اگر هم هرازگاهی ناخنی بهسوی همچون قهرمانهای جهل و جنایت نشانه رود، بدون شک بیهیچ پرسشی آن ناخنِ انتقاد قطع خواهد شد. اما، بههمان شدت که دیو فاجعه از انسان افغانی جان گرفته است، فراموشی نیز حافظهی جمعی جامعه را تخریب نمودهاست. دیوِ خونآشامِ فاجعه و جنایت در پستوی تاریک فراموشی لم داده، هر چه زمان میگذرد بیشتر از قبل چاق میشود و بیشتر از قبل جان انسانِ بیپناه افغانی را میگیرد؛ طوریکه اکنون فاجعه به یک امر عادی در زندگی روزمره انسان افغانی تبدیل شدهاست. ما در شرایطی قرار داریم که دقیقن نمیدانیم در کجای تاریخِ جنایت قرار داریم؛ از آغاز گذشتهایم، آیا در وسط یک جریان تاریخی مملو از جنایت و فاجعه قرار داریم که از حداقل چهل سال گذشته آغاز شد، یا مرحلهی پایانیای این تاریخ سیاه؟ تا چه وقت باید این روند ادامه یابد و لیست قربانیان جنگ طولانیتر شود؟ با چه رویکردی و با چه ابزاری میتوانیم در برابر این جریانِ شوم مقاومت کنیم؟ مقاومت در برابر جریان تاریخی جنایت و فاجعه را از کجا باید آغاز کنیم؟ از مقاومت در برابر فراموشی؟ فاجعه یک رخداد است، اما این رخداد در درون فراموشی امکان بازتولید و تکرار را مییابد؛ با فراموشی و نادیدهگرفتن فاجعه، رخدادِ فاجعه عادی میشود، و این عادیشدن فاجعه بهنوعی خودش فاجعه است. پس، برای اینکه فاجعه تکرار نشود، قبل آن خاطرهی جمعی جامعه فعال شود و شورش همگانی علیه فراموشی صورت گیرد. این تجربهی بودهاست که بعداز فاجعهی نسلکشی یهودیها، بازماندگان آن فجایع علیه فراموشی آن فجایع شورش همگانی نمودند، اما نه به شکل معمول. تئودور آدورنو، یکی از اندیشمندانی که به این مسئله جدی فکر کردهاست و بیشترین ادبیاتِ ضد فراموشییی فاجعه را با همکارانش در مکتب انتقادی فرانکفورت خلق کرده است، باور داشت که؛ «پس از آشویتس شعر گفتن بربریت است. پس از کورههای آدمسوزی فلسفه هم دیگر معنا ندارد.» این دقیقن حرفی است که امروز به درد جامعهی ما میخورد؛ بعداز «پولیگون»، بعداز «قزلآباد»، بعداز «افشار»، بعداز «چهار راه زنبق»، بعداز «فرخنده» - و بیشمار از این عنوانها – شعر سرودن، روضه خواندن، سالگردهای سیاسی و انتخاباتی عین بربریت و توحش است. برای اینکه ما حافظهی فراموشکار – که این فراموشی همیشه فاجعهآفرین بوده است – جامعه را به کار اندازیم و شورش همگانی علیه فاجعه و فراموشی صورت گیرد، میبایستی که روایت از فاجعه را از قالب معمول بیرون بکشیم و به روایت عینی و انضمامی تبدیل کنیم؛ طوریکه فاجعه را همچون دیوِ خونآشام واقعی جلو چشم این مردم فراموشکار بگذاریم و اگر نخواستند به این دیوِ زشت ببینند، به چشم شان درون کنیم تا تکانهی بخورند و بفهمند که پیآیند عادیشدن و فراموشی فاجعه، تکهتکه شدن تنِ خود و عزیزانشان است. فاجعهی که بهعنوان یک رخداد شوم در گذشته بوده را در همهحال در جلو چشم این مردم قرار دهیم و هرازگاهی یادآوری کنیم که این است همهی گذشته و حال و آیندهی تان. دقیقن کاری که «مؤسسه حقوق بشر و دموکراسی افغانستان AHRDO » با افتتاح «مرکز خاطره و گفتگوی افغانستان ACMD » در راستای یادآوری جنایتهای گذشته انجام داده است؛ جنایتهای گذشتهیی مملو از جتایت که در همهحال در جلو چشم ما است ولی ما آن را نادیده میگیریم، اما هر روز جنایتها و فجایع به شکل درخشانتر تکرار میشوند. اما، تلاش مؤسسه حقوق بشر و دموکراسی افغانستان در زمینهی ایجاد صندوق خاطرات قربانیان و یاوآوری گذشته و عینیسازی روایتهای جنایت و فاجعه به معنای واقعی کلمه، مقاومت علیه فراموشی است. «مرکز خاطره و گفتگوی افغانستان» برای یادآوری و عینیسازی جنایتهای جنگی، «صندوق خاطرات قربانیان» را ایجاد کرده که در آن وسایل شخصی قربانیان را به نمایش گذاشته است، وسایلی که به ما یادآوری میکند تا فراموش نکنیم که صاحبان آنها انسانهای بودند که از حق زندگی کردن محروم شدند؛ در کنار صندوق خاطرات قربانیان، روایتها و خاطرات خانواده و نزدیکان قربانیان است که به ما پسلرزهی هر یک از رخدادهای خونین را یادآوری میکند. اما، آن بینهایت لیستی از قربانیان جنگ که در چهل سال گذشته، در یک خط زمانی و در پیوستار فراموشی به ما یادآوری میکند که این ممکن است بینهایت باشد. این لیستِ نامها از آغاز حکومت حزب دموکراتیک خلق افغانستان آغاز میشود و به چهار دوره عمده (دوره حزب دموکراتیک خلق، دوره دولت اسلامی مجاهدین، دوره امارت اسلامی طالبان، و دوره جمهوری اسلامی افغانستان با نظام سیاسی دموکراسی) تقسیم شده، تا به اکنون میرسد. وقتی این لیستِ نامها را در یک خط زمانی دنبال کنیم به یک فرمول ساده دست مییابیم: فاجعه – فراموشی – فاجعه...
نظرات
ارسال یک نظر