صلحِ مبتذل
صلح بهعنوان یکی از اساسیترین نیازهای انسان، و بهخصوص انسانِ افغانستانی است که دیرزمانی در آرزوی نشستن در سایهی آن را داشتهاند و برای رسیدن به صلح همهروز قربانی میدهند. بدیهی است صلح برای اکثریت مردم یک امر پذیرفتنی و مطلوب بودهاست که میبایستی در سایهی آن زندگی شرافتمندانه و بهدور از خشونت داشت. اما، در واقع همین صلحِ مطلوب که ما بیشتر از هر مردمی تشنهی آن هستیم، در بهترین حالت فاصلهی بودهاست میانِ دو جنگ. بااینهمه ما بهشدت به این فاصله نیازمندیم تا نفسی تازه کنیم. اما، این کبوتر سپیدِ در نمیدانم کجای تاریخ افغانستان بالهایش شکسته و گم شده است که اکنون این چنین بهدنبال آن در هر کجای «این کرهای خاکی که از درخشش ظفرمند فاجعه [جنگ] تابناک است،» سرگردان هستیم. تا آنجا که به یاد داریم، لوکوموتیو تاریخ در افغانستان جنگ و فاجعه بودهاست. جنگ و فاجعه مبتذل است، در هر شکلی و با هر توجیهی مبتذل است. اما، صلح در بسیاری از خوانشها امرِ مطلوب تلقی شدهاست، و با همین خوانشِ مطلوب از صلح، این روزها ماراتُن صلح راه اندای نموده اند.
بهعنوان یک شهروندی که در آرزوی صلحِ پایدار و مثبت است، جریان نشست مسکو را میدیدم. جدا از اینکه این نشست چه پیامدهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را در پی دارد و تا چه حد بر روندِ سیاست در روزهای آتیِ افغانستان تأثیر میگذارد، جریان این نشست بیش از حد مبتذل بود. یعنی تا این حد ابتذال را فقط میتوان از سیاستمداران افغانی توقع داشت که با یک تیمی از عنوانهای دهنپُرکن از کابل تا مسکو میروند، ولی در یک نشست رسمی اعتراف میکنند که حرفی برای گفتن ندارند. مثلن، محمد محقق و عطا محمد نور بهنمایندگی از مردم افغانستان با طالبان گفتوگو میکردند؛ چه گفتوگوی مبتذلی بود!. ابتذال و بلاهت که شاخ و دُم ندارد. محمد محقق بهنمایندگی از مردم و در جایگاه رهبری یک جریان سیاسی با طالبان گفتوگو میکرد؛ آنهم با چه ادبیات و زبان سیاسی: «من کدام حرف نو برای گفتن ندارم، او طالب صاحب، او طالبای کرام، ما و شما خو بیادر استیم، بیایید دیگه جنگ نکنیم، دیگه صلح کنیم، جنگ خوب نیه، صلح خوب استه، باش مه یک مثل/فکاهی بگم ههههه...». و همینطور عطامحمد نور چه سخاوتمندانه «دولت موقت»، «تأخیر پروسه انتخابات» و «مشارکت سیاسی باعزت» طالبان را حتی فراتر از انتظار و خواسته خود طالبان وعده داد.
حالا ما چه انتظاری از اینها داشته باشیم؟ با این منطق و ادبیات سیاسی آنهم در یک نشست رسمی، در برابر نمایندگان گروهی که زندگی را از مردم گرفتهاند. اما، در مقابل همه دیدیم که نماینده طالبان، نماینده گروهی که همه آن را یاغی و وحشی میدانیم، با چه نظم و زبانِ سیاسی خواستهها و دیدگاههایشان را شریک کرد. آنچه از روز نخست نشست مسکو پیدا بود، حرف از یک نوع صلح مبتذل بود، صلح از نوع جهادیبینالافغانی. صلحی که در آن دو دهه ویرانی یک کشور، قربانیشدن هزاران انسان از گروههای مختلف و هزاران آواره و بدبخت فدای آن «کاکه»ی که در چوکی پشت سر محمد محقق در نشست مسکو شرکت کرده بود و چپن پدرش را متوجه بود؛ یعنی گذشته، حال و آیندهی همهی مردم فدای آیندهی تضمینشدهی «کاکه»های رهبرزاده. این صلح نیست، این بلاهت و ابتذال است. اگر آن دو نوع صلحی که اندیشمندانِ حوزه مطالعات صلحسازی مطرح نمودهاند را درنظر بگیریم؛ صلح مثبت یا صلح پایدار و صلح منفی که در واقع پایان جنگ بهطور موقت است، نشست مسکو در قالب هیچ یک از انواع صلح برابر نیست. اگر قرار باشد نشست مسکو را عنوانِ صلح بدهیم؛ این عنوان «صلحِ مبتذل» است. حالا بعداز دو دهه جنایت، یک تعداد سیاستگرِ زبون بهطور رسمی به جنایتهای طالبان مشروعیت بخشیدند، تریبون سخنرانی و رسانههای جهانی را در اختیارشان گذاشتند تا طالبان باافتخار از جنایتهایشان دفاع کنند. اما، در اینطرف خودشان بیهیچ سخنی مثل احمقها زبون و ذلیل بودند، هیچ حرفی در برابر دیدگاه و خواستهای نماینده طالبان نداشتند. وقتی خودتان در همچون نشستی اعتراف میکنید که حرفی برای گفتن ندارید، غلط میکنید که با ادعای نمایندگی از مردم میروید! آنسوی میز نماینده طالب همهی ارزشهای انسانی و مدنی را انکار و رد میکند، قانون اساسی، آزادی زنان، نظام سیاسی و ... را باافتخار رد میکند، ولی اینسوی میز یک تعداد بیزبان میخندند و هنوز درست حرف زدن در یک نشست رسمی را بلد نیستند. همهچیز را مثل فکاهیهای مزخرف خودشان میبینند و به سخره میگیرند. با اینحساب، واقعن مردمی که دنبال همچون سیاستگران زبون راه میروند، سزاوار سلطهی بدتر از طالبان هستند. با همچون سیاستمداران صلح مبتذلتر از جنگ است و مردمی که به همچون کسانی امیدوار هستند تا برایشان صلح بیاورند، همان بِه که در سلطهی طالبان باشند و حداقل آروزی رهایی از سلطه را برای فرزندانشان قصه تعریف کنند.
نظرات
ارسال یک نظر