مقاومت علیه تغییر

بنیادگرایی اسلامی
جریان مدرنیزم و جداسازی دین از سیاست، در واقع واکنش بنیادگرایانه و واپس‌گرا را می‌طلبید که می‌بایست در مقابل جریان مدرنیزم و سکولاریزه‌شدن کشورهای اسلامی مقاومت کنند. در این جریان از یک‌سو مسئله جدای دین از سیاست مطرح بود و از سوی دیگر مسئله استیلای ارزش‌های مدرن بر ارزش‌های اسلامی_سنتی و مواجهه با مظاهر تمدن و فرهنگ غرب که مسلمان‌ها باید میانه‌ی شان را با این رخدادها مشخص می‌نمودند.
در نیمه اول قرن بیستم و بعداز الغای خلافت بود که اندیشه‌ دینی-سیاسی در قالب بنیادگرایی اسلامی با انگیزه بازسازی تفکر دینی، کم‌کم قدرت گرفت. در آغاز، جریان‌های سلفیه و وهابیت بودند که در برابر جریان‌های نوگرا و طرفداران جدای دین از سیاست ایستادگی نمودند. طرفداران اندیشه خلوص مذهبی و پیراستن دین از بدعت‌ها علاوه بر تکیه بر قرآن و سنت، به سیره سلف صالح نیز استناد می‌کنند و به همین‌خاطر به سلفیه معروف شده اند. دو تن از برجسته‌ترین علمای که نهضت سلفیه را شکل دادند، غزالی و ابن تیمیه بودند. غزالی از زاویه‌ی اخلاقی و عرفانی به احیاگری در علوم دینی و تجدید حیات روحی و معنوی مسلمان‌ها می‌نگریست. ابن تیمیه در چهارچوب مذهب و فقه حنبلی، با رد کردن امر اجتهاد، معتقد به زدودن بدعت‌های وارد شده در دین، اصلاح دیانت اسلام و بازگشت به سلف صالح، کتاب و سنت، مجرد از تأویل و تفسیرهای قرون بعدی ‌بود. اما، وهابیت در واکنش به وضعیت داخلی عربستان به وجود آمد. بنیان‌گذار وهابیت محمد بن عبدالوهاب بود که با تعصب بیش‌تر، پای‌بندی خود را نسبت به ظواهر احکام قرآن و سنت نشان داد. این گرایش در کشورهای دیگر نیز صادر شد که از جمله در افغانستان نیز در سال‌های اخیر پیروان خودش را پیدا کرده است. اما با این‌همه، مفهوم بنیادگرایی در نخست برای توصیفِ جنبش‌های پروتستان در آمریکا به کار رفته است. ویژگی مشترکِ جنبش‌های  بنیادگرا، رجوع به گذشته و فهمِ ناب از منابع و متونِ مقدس و سنت می‌باشد، و همین‌طور پیراستنِ آن متون و سنت از عوارضی که مدرنیته به آن وارد نموده است. جریانِ مدرنیزم نه تنها در غرب، بلکه در اکثر نقاط جهان بر نهادها و سنت‌های دینی و مذهبی تأثیرِ خودش را گذاشت.
 بنیادگرایی اسلامی در درون جریانِ اسلام اسلامی متولد شد تا نوعی  پاسخی باشد بر علیه تغییرات اجتماعی که در حال فراگیر شدن در جهان اسلام بود. بنیادگرایی در مجموع با تغییرات مخالف بوده است، اما از آنجای که بن‌مایه‌ی اصلی تغییرات اجتماعی جریان مدرنیزم غربی بود، بنابراین پاسخ انقلابی و عملی از سوی جنبش‌های اسلامی می‌طلبید. دورن‌مایه‌ی اصلی بنیادگرایی اسلامی، خلقِ منازعه برای ایجاد، گسترش و تسری یک نگرش خاص درباره تاریخ، سنت و هویت است. بنابراین، بنیادگرایان اسلامی درگیر منازعه بر سر قدرت نیز هستند تا با تسلط بر نهادهای قدرت بتوانند برای خودشان تاریخ و هویت جدید تعریف کنند. چنانچه دکتر شجاع احمدوند در تعریفِ بنیادگرایی می‌نویسد:
محققان دانشگاه شیکاگو با ارائه پروژه بنیادگرایی، نگاهی پلورال و میان فرهنگی به تعریف بنیادگرایی کرده و معتقدند که مراد از بنیادگرایی، گروه‌های مذهبی است که در واکنش به بحرانی که تصور می‌کنند هویت گروهی آن‌ها را تهدید می‌کند ظاهر می‌شود، لذا برای محافظت از خود در برابر غیر، مرزهای فرهنگی، ایدئولوژیکی و اجتماعی محکمی دور خود می‌چینند. بر این مبنا، اساس بنیادگرایی بر ناخرسندی از وضعیت موجود استوار است. بنیادگرایان مسیر کنونی جامعه و جهان را تهدیدی برای ایدئولوژی خود تلقی کرده، رسالت اصلی خود را تجدید حیاتِ ایدئولوژی، سنت و نمادهای مذهبی می‌دانند، و همین‌طور خارج ساختنِ آن‌ها از زیر سایه‌ی مدرنیزم.[i].
ویژگی‌های مشترک بنیادگرایان عبارت از، نمادگرایی و آخرالزمان‌گرایی است، خصوصاً بنیادگرایان اسلامی که نمادگرایی و آخرالزمان‌گرایی از بارزترین ویژگی آن‌ها به حساب می‌رود. به طور مثال؛ نوعی خشونتِ نمادگرایانه همچون سر بریدن با شمشیر، بیرق‌های که دارای معنای نمادین و اسطوره‌ای است، آخرالزمان‌گرایی، اعتقاد به رستاخیزِ ظهور مهدی و پایانِ بدعت و نوآوری، اعتقاد به قداستِ خشونت و مقاومت در برابرِ هر نوع قرائت‌ انسانی و این‌زمانی از متون دینی و سنت، یا نص‌گرایی به شکل دگم و مطلق.
مارتین مارتی و اسکات اپلبای با استناد به مباحث زبانی ویتگنشتاین از شباهت‌های مفاهیم بنیادگرایی سخن گفته‌اند. به نظر آن‌ها وقتی از بنیادگرایی سخن به میان می‌آید، منظور گروه‌های مذهبی است که دارای چنین ویژگی‌ها می‌باشند:
-         در واکنش به بحرانی که تصور می‌کنند هویت گروهی آن‌ها را تهدید می‌کند، ظاهر می‌شوند؛
-         خود را درگیر با مجموعه‌ای از «دیگران» شامل سکولاریست‌ها، نوگرایان، ناسیونالیست‌های سکولار و نمادهای مدرنیستی و سکولاریستی که توسط مدافعان این ارزش‌ها ایجاد شده است، می‌بینند؛
-         همواره مترصد آن هستند تا به گونه‌ی خیالی «دیگران» را شیطانی جلوه دهند، تا از این طریق نفی دیگران و دشمن‌سازی‌های خیالی برای خود کسب هویت کنند؛
-         رویدادهای تاریخی را اغلب بخشی از یک الگوی بزرگ و رستاخیزشناسانه می‌دانند که در پرتو آن همه چیز در جهت هدف غایی مورد نظر آن‌ها سَیر می‌کند؛
-         با تکیه بر اندیشه‌های جزمی و غیرقابل مناقشه خود، هرگونه خودآگاهی تاریخی را رد می‌کنند؛
-         برای محافظت از خود در برابر «غیر»، مرزهای فرهنگی، ایدئولوژیکی و اجتماعی محکمی دور خود می‌چینند؛
-         اندیشه و عمل آن‌ها بر پیروی محض از رهبر کاریزماتیک که در عین‌حال مفسر متون کلاسیک مذهبی آن‌ها نیز است، استوار است.[ii]
پژوهشگران جامعه‌شناسی دین، معتقدند که حرکت‌ بنیادگرایی نوعی واکنش و اعتراض به روندِ مدرنیزاسیون و تأثیرات وسیع آن بر جوامعی است که نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی‌شان بر مبنای اصول دین و سنت استوار بوده است. به باور رایزبرات، بنیادگرایی همواره یک حرکت سنت‌گرای شهری بوده است. البته در شرایط مهاجرت‌ از روستا‌ها به‌ شهرها و توسعه روزافزون شهرها. در چنین شرایطی بنیادگرایی ابزاری است که مهاجران روستایی تازه‌وارد به شهر، از طریق آن نسبت خود را با شهر و مزایای مدرنیته تعیین می‌کنند.[iii]
بنیادگرایی در مجموع با سه مورد مشکل اساسی دارد؛ جدایی دین از سیاست، زنان و مدرنیته. وقتی ما به جریانِ مدرنیزم در غرب و به‌خصوص اروپا نظر می‌اندازیم، تغییرات اجتماعی در حوزه زنان، سکولاریزم  ناشی از فرآیند مدرنیته، به شکل تدریجی، همگن و مرحله به مرحله بوده، اما در کشورهای اسلامی و به‌خصوص افغانستان این مواجهه به طور نامنظم، غیرمتوازن و ناگهانی بوده است. به طور مثال وقتی به تاریخ معاصر افغانستان نظر اندازیم، برخورد و مواجهه بنیادگرایی اسلامی و جریانِ مدرنیزم را در دوره‌های مختلف به شکلِ بسیار نامنظم و ناهمگن می‌بینیم. در ادامه به این بحث می‌پردازیم که تاریخ معاصر افغانستان چگونه صحنه‌ی مقاومتِ بنیادگرایی در برابر تغییر در حوزه سیاست و دین، مدرنیته و زنان بوده است.

[i] . احمدوند، شجاع، رویکرد نظری به مفهوم بنیادگرایی(با تأکید بر بنیادگرایی یهودی)، پژوهشگاه علوم سیاسی، سال اول، شماره 2، بهار 1385، ص 109
[ii] . همان، ص 113
[iii]. هوشنگی، حسین، نقش مدرنیته در توسعه بنیادگرایی در جهان اسلام، دانش سیاسی، سال ششم، شماره اول، بهار و تابستان 1389، ص 187

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

جوانِ سردار در کوچه‌های کابل

دانشگاه

کاهش چشم‌گیر خشونت‌ها؛ نگاهی کرونولوژیک به 18 سال فرازونشیب گفتمان مصالحه در افغانستان