در کشورِ موقت
پانزدهم میزان برابر با هفتم اکتبر، هجدهمین سالروز حملات
نیروهای آمریکایی و ائتلاف جهانی به رهبری ایالات متحده آمریکا بر افغانستان است
که در نتیجهی آن حملات، امارت اسلامی طالبان سقوط کرد. اما، اکنون بعداز هجده سال
جنگ، دوباره شاهد بازگشت طالبان به صحنهی سیاست و مدیریت قدرت هستیم. هجده سالگی رخدادِ
حملات نیروهای آمریکایی و ائتلاف بینالمللی به افغانستان، از یک نگاه به معنای
این است که در امتدادِ نسلهای جنگ و خشونت، یک نسل دیگر نیز در افغانستان در جنگ
و خشونت بزرگ شدند و در سایهی دموکراسی موقت به سنِ جوانی و قانونی رسیدند. طبق
قوانین افغانستان، نوجوانان در هجده سالگی به سن تکلیف میرسند، یعنی یک نسلِ دیگر
نیز در افغانستان در جنگ و خشونت به سنِ تکلیف رسیدند و مسوولیتِ زندگی خودشان را
در چنین شرایط و وضعیتی که همهچیز موقت است، به دوش گرفتند. البته اکثرِ این نسل
از جریانِ عادی زندگی عقب ماندند و در زیرِ آوارهای ناشی از بمب، انفجار و انتحار
دفن شدند. و همینطور تعدادی هم در مسیر مهاجرت، در دشتها، کوهها و اقیانوسهای اطلس
و آرام، آرام گرفتند و خوراک حیوانات دریایی شدند. تعدادی هم هنوز در خیابانهای
ناآرام افغانستان گدایی میکنند؛ بیخانه و بیسرنوشت به طور موقت زندهاند. البته
اندکی از این نسل در مکتبهای خیالی روی سنگها و زیر آفتابِ سوزان سی پاره حفظ میکنند
و بیهیچ امیدی به آیندهی بهتر از امروز، مصروفِ تلف کردنِ لحظههای از عمری است
که در جنگ متولد شده و بیهیچ تردیدی در جنگ میگذرد و قبل از اینکه جنگ ختم شود،
قصهی زندگی اینها به پایان میرسد.
در عجب کشوری زندگی میکنیم؛ در گذشته نامش را «کشورِ
خداداد» گذاشته بودند. از گذشتههای دورتر که بگذریم، اکنون در شرایط و زمانهی
قرار داریم که هیچ امیدی به فردای انتخابات، صلح، نظام سیاسی، و در مجموع صورتبندی
سیاستِ آن نداریم. چنانچه یکی از تئوریهای مطرح در باره فلسفهی وجودی کشورِ
افغانستان این است که؛ این کشورِ در امتداد یک وضعیت موقت شکل گرفت که تا هنوز بر
مبنا و شرایطِ همان وضعیت دوام نمودهاست. عنوانِ آن وضعیتِ موقت را گذاشته بودند:
«دولت حائل».
افغانستان در آغاز
قرن بیستم میلادی در میان دو قدرت استعماری بزرگ قرار گرفته بود؛ از طرف شمال روسیه
و از طرف جنوب بریتانای کبیر که توسط کمپنی هند شرقی، هندوستان را تحت استعمار خود
درآورده بود. رقابت میان قدرتهای بزرگ استعماری بر سر استعمار نمودنِ سرزمینهای
بیشتر در قاره آسیا، در ادبیات ژئوپلیتیک معروف به بازی بزرگ است. مهمترین تحولات
سیاسی و منازعات گوناگون در افغانستان تا به امروز، ریشه در رقابت میان قدرتهای
بزرگ استعماری بر سر جغرافیای سیاسی افغانستان در همین دوره بازمیگردد. افغانستان
به عنوان یک دولت حائل با مرزهای سیاسی که عمدهترین منازعات بر محور همین مرزهای
سیاسی شکل گرفته و جریان دارد، در دوره بازی بزرگ شکل گرفت. دو قدرت بزرگ استعماری
بهخاطر اینکه از مرزهای همدیگر فاصله داشته باشند، روی یک دولت حائل بهطور موقت
به توافق رسیدند.
اکنون که از دوره
دولتِ حائل دور شدهایم، اما سنّتِ موقت همچنان بر این سرزمین سایه افکنده است.
آمریکاییها بعداز هجده سال جنگ و هزینه نمودنِ میلیاردها دالر پولشان، نتوانستند
که یک نظام سیاسی مردمسالار و یک دموکراسی پایدار را در افغانستان استوار
نگهدارند. در هجده سالگی حضور نظامی آمریکا و متحدانش در افغانستان که خودشان را
حامی دمکراسی میدانند، دمکراسی آخرین نفسهایش را پس میکشد. بهطور مثال؛ حکومت
وحدت ملی یک طرح موقت بود، ریاست اجرائیه یک نهاد موقت، وزارتخانههای حکومت وحدت
ملی همه توسط سرپرستها بهطور موقت اداره میشوند، نمایندگان پارلمان در وقتِ
اضافه به مدت دوسال بهطور موقت نماینده مردم بودند، و هنوز هم ولایت غزنی
نمایندگان موقت در پارلمان دارند، رییس جمهور هم که وقت قانونیاش خیلی وقت پیش به
پایان رسیده بود و بهطور موقت این کشورِ موقت را اداره میکند، در آخرین مورد هم
که این بحثِ «حکومت موقت» همچنان داغ است. هجده سال! حضورِ موقتِ آمریکا و متحدانش
در کشورِِ موقتِ افغانستان، انگار همچون انگلیسها و روسها به بُنبست رسیدهاست.
با اینحساب، اگر نتیجهی انتخابات ریاست جمهوری به بحران کشیده شود، تنها گزینهی
بعدی طرح حکومتِ موقت است که بدون شک نتیجهی وحشتناک خواهد بود.
نظرات
ارسال یک نظر