نقطه سر خط
(صلح در گِرو انتخابات، انتخابات
در گِرو صلح)
حملات یازدهم سپتامبر 2001م، که توسط گروه القاعده به رهبری اسامه
بنلادن، به برجهای تجارت جهانی در شهرهای بزرگ آمریکا صورت گرفت، باعث کشتهشدنِ
نزدیک به چهار هزار شهروند آمریکایی شد. در نخستین ساعتهای بعداز حوادث یازدهم
سپتامبر، آمریکاییها شبکه القاعده را عامل آن حملات تروریستی اعلام نمودند.
آمریکاییها از ملا محمد عمر،
امیرالمؤمنین امارت اسلامی طالبان در افغانستان خواستند که مهمان عرباش را به آنها
تحویل بدهد. اما طالبان، پس از حدود یک ماه مذاکره محرمانه با سازمان استخبارات
مرکزی آمریکا (سیا)، این خواسته آمریکا را نپذیرفتند و ملا عمر، بن لادن را مهمان
افغانستان خواند و از وی حمایت کرد. یک روز پس از حملات یازدهم سپتامبر، جورج بوش
رییس جمهور وقت آمریکا در بیانیهی مطبوعاتی، جنگ همهجانبه و تمامعیار علیه
طالبان در افغانستان اعلان نمود. او گفت: حملات عمدی و خونبار روز گذشته علیه کشور
ما بیشتر از اعلام یک جنگ، بلکه اقدام برای یک جنگ بود. «ما هیچ فرقی بین تروریستهای
این حملات را انجام دادند و آنهای که برای این تروریستان پناهگاه دادهاند، نمیگذاریم.»
جورج بوش در آن سخنرانی دو تصمیم کلیدی آمریکا را در جنگ با تروریسم تعریف نمود.
اول اینکه این یک جنگ است نه یک جنایت. دوم اینکه این جنگ محدود به طراحان حملات
یازدهم سپتامبر نمیشود، بلکه همهی آنهایی را که از تروریستان حمایت کردهاند،
دربرمیگیرد. و این سر آغاز حضور نیروهای آمریکایی و جنگ طولانی در افغانستان شد.
جنگ جاری در افغانستان نزدیک به دو دهه است که ادامه دارد، ولی هنوز
طرفهای اصلی این جنگ مشخص نیست. طالبان، حکومت افغانستان و نیروهای ناتو به رهبری
ایالات متحده آمریکا، سه سنگر رسمی در این جنگ هستند. اما هر سه طرف در مورد اینکه
کی طرف اصلی و فرعی جنگ است، اختلاف دارند. از دید طالبان طرف اصلی جنگ، ایالات
متحده و طرف فرعی آن حکومت افغانستان است. از نظر طالبان، حکومت افغانستان در نقش
بازوی آمریکا در این جنگ عمل میکند، خود حکومت افغانستان طرف اصلی نیست. موقف
رسمی ایالات متحده این است که طالبان و حکومت افغانستان طرف اصلی جنگ هستند. از
نظر حکومت افغانستان، اما طرف اصلی پاکستان/ارتش پاکستان است و طالبان در نقش
بازوی این ارتش عمل میکنند.(صدر، 16)
بعداز 9 ماه مذاکرات صلح میان زلمی خلیزاد، نماینده ویژه آمریکا در
امور صلح افغانستان و نمایندگان گروه طالبان در قطر، بالاخره ریاست جمهوری آمریکا
تصمیم گرفته بود که با رهبران طالبان و رییس جمهوری افغانستان به طور
جداگانه، در کمپ دیوید دیدار کند، اما
دونالد ترامپ با توییتهای متوالی، در عصر روز شنبه هفتم سپتامبر، دیدار با گروه
طالبان و ریاست جمهوری افغانستان را لغو نمود و توقف مذاکرات صلح را توییت کرد.
اما، بعداز مدتی دوباره زلمی خلیلزاد به قطر سفر کرده و گفتگوهای صلح میان آمریکا
و طالبان از سر گرفته شده است. انگار آمریکاییها در بازی جنگ و صلح افغانستان،
بعداز نزدیک به بیست سال جنگ، میخواهند نقطه سر خط، از اول شروع کنند. انتونیو
جیوستیزی، نویسنده کتاب «قرآن، کلاشینکف و لپتاپ؛ شورش طالبان جدید در
افغانستان» در مقدمهی کتابش مینویسد: «برآوردهای ارتش ایالات متحده آمریکا نشان
میدهد که تنها 800 تن از جنگجویان طالبان باقی مانده باشند.» آمریکاییها بعداز
سقوط رژیم طالبان باور داشتند که آن گروه در افغانستان شکست خورده. بنابراین،
نیازی به مذاکره با این گروه شکست خورده نیست. وقتی بسیاری
از رهبران طالبان همچون «ملا عبدالغنی برادر، ملا سید منصور حقانی، ملا اختر
محمدمنصور و ملا عبیدالله آخوندزاده، در سالِ 2001 حداقل سه بار اعلام کردند که
نظم پس از بن را میپذیرند به شرطی که حکومت حامد کرزی آنان را عفو کند و برای شان
مصوونیت قضایی قایل شود.» با آنکه حامد کرزی در آغاز طالبان را عفو کرد، اما
آمریکاییها از تصمیم کرزی حمایت نکردند. درخواست عفو طالبان از سوی آمریکاییها
رد شد. آمریکاییها در میانهی سالهای 2001 تا 2006 به تکرار درخواست مصالحه از
سوی طالبان را رد کردند و زمینهی هر نوع گفتگو را از بین بردند. آمریکاییها از
سوی دیگر در میانهی سالهای 2001 تا 2006 عملاً درگیر یک جنگ درونقومی/قبیلهای
در جنوب افغانستان شده بودند که برآیند آن شکلگیری دوباره طالبان بود. نیروهای
ائتلاف به رهبری آمریکا عملاً در خدمت یک گروه خاص از قبایل پشتون در جنوب قرار
گرفته بودند و عملیات نظامیشان را نیز در هماهنگی با سران قبایل خاص انجام میدادند.
اما خیلی دیر متوجه شدند که برای تصفیه کینههای قومی/قبیلهای در خدمت یک قبیلهای
خاص میجنگند. ولی خیلی دیر شده بود، چرا که بخش زیادی از پشتونهای که در جنوب از
طالبان فاصله گرفته بودند را ناراضی نمودند.
واقعیت این است که طالبان و ماهیت جنگ امروزی در افغانستان، با سالهای
نخستین شکست طالبان کاملاً متفاوت است. وقتی از طالبان حرف میزنیم، در واقع میبایستی
روی چند نوع طالبان تمرکز نماییم. طالبان جنوب که دورنمایه آن تریاک است. طالبان
شمال که کاملاً یک پروژه مافیایی و در واقع به چالش کشیدنِ جزیرههای قدرت قومی در
شمال است. طالبان شرق که بیشتر طالبان پاکستانی و عربستانی هستند، و البته در گِرو
ایدئولوژی اسلام دیوبندی. و در نهایت طالبان غرب افغانستان بیشتر طالبان ایران و
روسیه است. بنابراین، با چنین وضعیتی، مذاکرات صلح میان آمریکا و گروه طالبان مقیم
قطر که بیشتر طالبان عربستان و پاکستان هستند، در واقع مصداق همان گزاره «نقطه سر
خط» است. با این دگرگونی در گروه طالبان، اما سیاست آمریکاییها در قبال طالبان
همچنان نامشخص است؛ شورشیها، ناراضیهای سیاسی، تروریستها، بنیادگرایان جهادی،
و... آمریکاییها بعداز نزدیک به دو دهه
جنگ در افغانستان، هنوز تعریف مشخص از طالبان ارائه نکردهاند. به همین دلیل،
بعداز هر چندی دوباره از نو شروع میکنند. آمریکاییها با کسانیکه در سالهای
2001 تا 2006 درخواست مذاکرهشان را رد نموده بودند، اکنون وارد مذاکرهای شدهاند
که هیچ ضمانتی در عملیشدن نتیجه مذاکرات شان وجود ندارد، یعنی نه طالبان قطر نماینده
گروه طالبان هستند و نه به وعدههای خلیلزاد اعتباری است. با اینهمه، حال پرسش
این است که مسئلهی افغانستان در این میان چه میشود؟ آمریکاییها که از اول شروع
کردهاند. اما سرنوشت صلح و انتخاباتِ افغانستان چه خواهد؟ صلح آمریکاییها با
طالبان، با انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، و این بحرانِ نتیجه انتخابات
ارتباطی دارد؟ اما، آنچه که آشکار است، اینکه اکنون صلح در گِرو انتخابات و البته
انتخابات نیز در گِرو صلح است.
نظرات
ارسال یک نظر