منظور پشتین
پنجابیها
در پاکستان صاحبان قدرت هستند، چون ارتش را دارند. از زمانیکه پاکستان از هند جدا
شد، پنجابیها کنترل ارتش را در دست داشتهاند. برخلاف معمول، ارتش پاکستان برای
خودش دولت دارد. ارتش بیش از هفتاد درصد بودجه را بهخود اختصاص داده است. ارتش
پاکستان متشکل از ۹ قول اردو است. از ۹ قول اردو، پنج قول اردوی آن در ایالت پنجاب
مستقر است؛ راولپندی مرکز قدرت در پاکستان است. ارتش پاکستان، افغانستان را عمق
استراتژیک خود تعریف میکند. اینکه یک رژیم دوست و اسلامگرایی نزدیک به پاکستان
در کابل در قدرت باشد تا پاکستان از این ناحیه احساس ناامنی و تهدید از سوی مناطق
قبایلی نداشته باشد. بنابراین، ارتش پاکستان با هر وسیلهی که شده در پی برساخت
یک وضعیتی است که با آن تهدید از سوی افغانستان و بهخصوص مداخله افغانستان در
امور مناطق قبایلی را واقعی جلوه دهد. پنجابیها عملن مناطق قبایلی را در وضعیتی
قرار داده که پشتونهای صاحب قدرت در افغانستان اقلیتهای قومی دیگر بهخصوص هزارهها
را قرار داده است؛ با این تفاوت که اقلیتهای افغانستان ابزارِ سیاستهای سلطهجویانه
پشتونها نشده و مقاومت میکنند، اما در مناطق قبایلی پاکستان، توده پشتونها
ابزار سیاستهای سلطهجویانه ارتش پاکستان شدهاند و به ساز ارتش و سازمانهای
استخباراتی زیزمجموعهی ارتش میرقصند. در افغانستان، اما پشتونهای صاحب قدرت بهجای
اینکه کمک واقعی به پشتونهای آنسوی مرز دیورند کرده باشند، با پوف و پتاقهای
الکی باعث تحریک ارتش پاکستان به پس زدنِ پشتونهای پاکستانی از قدرت میشوند. یکی
از کسانیکه بیشترین آسیب را به پشتونهای مناطق قبایلی زد، داوود خان بود. داوود
خان معروف است به حمایت از ایده پشتونستان مستقل. ایده حمایت از مسئله پشتونستان و
بلوچستان توسط داوود خان، ارتش پاکستان را واداشت تا دست به اقدامات پیشگیرانه
بزند. در این راستا دو جریان بنیادگرایاسلامی "جماعت اسلامی" و
"جمعیت علمای اسلام" به عنوان دو بازوی قدرتمند ارتش عمل نمودند. این دو
جریان به عنوان دو بازوی توانمند ارتش در راستای مدیریت مسئله پشتونهای قبایلی و
مسئله بلوچستان، و همینطور مراقبت از ایدئولوژی سلطهجویان ارتش، در داخل و خارج
از پاکستان، ارتش را حمایت کردند. یکی از راهکارها ترویج بنیادگرایی و افراطیت در
مناطق قبایلی "فتا" بوده است. جریانهای بنیادگرا با حمایت ارتش اقدام
به تاسیس مدارس دینی در مناطق قبایلی نمودند، تا پشتونهای ناراض و معترض را از
درون تخریب نمایند و تبدیل به بازیچههای بسازند که هر وقت ارتش و سازمانهای
استخباراتی زیرمجموعهی آن اراده کردند، خود شان را برای ارتش پنجابی قربانی و
انتحار نمایند. چنانچه احمد رشید، مینویسد؛ رژیم نظامی جنرال ضیاء الحق تمام
مدارس دینی را تمویل نمود. در سال ۱۹۷۱م، در پاکستان ۹۰۰ باب مدرسه دینی وجود داشت. در ختم دوره حکومت
ضیاء الحق، این رقم به ۸۰۰۰ مدرسه ارتقا یافت. برعلاوه ۲۵۰۰۰ مدرسه دیگر که بدون ثبت رسمی در دفاتر حکومت که
در حدود نیم میلیون طالب در آنها مصروف تحصیل اند. همهی این مدارس در مناطق فتا
و خیبر موقعیت دارند که عموماً پشتوننشین و بلوچنشین است. حالا شما این آمار را
مقایسه کنید تا به این سالهای اخیر. این تعداد از پشتونهای که برای انتحار و مرگ
تربیه میشوند، همه قربانی سیاستهای ارتش و جنرالهای پنجابی است که در ویلاهای
لوکس راولپندی با رهبران جمعیت علما، جمعیت اسلامی و مدیران مدارس دینی شراب مینوشند
و خوش میگذرانند. حالا، جنبش حفاظت از پشتونهای پاکستان به رهبری پشتین، دقیقن
در چنین وضعیتی قابل درک است. منظور پشتین از درون چنین وضعیتی برخواسته و اعتراض
نموده است. پشتین و اعضای جنبشی که راه انداختهاند، از جملهی انسانهای آزدیخواه
و عدالتطلب هستند. آنها قربانیان تبعیض و حدف سیستماتیک هستند، تبعیضی که برای
ما قابل درک است. پشتین همان انسان هزارهی حذفشده و طردشده است که در پاکستان
زندگی میکند. حمایت از پشتین، اما از آدرس رسمی حکومت افغانستان یعنی نفت ریختن
روی آتش، یعنی همان چیزی که ارتش پاکستان میخواهد.
نظرات
ارسال یک نظر